ماجرای امروز هم اینشکلی بود کهههه، دیشب استاد فلسفه توو گروه واتساپ یهو گف نمره فعالیت در نظر گرفته برای مبحث مکتب ریالیسم و تعلیم و تربیت.
و همکلاسی ها، یه جوری جوابشو دادن و گفتن نمیتونیم که دلم برای استاد مهربانِ خوش اخلاق سوخت.
این بود که همه تلاشمو کردم و شب بیدار موندم تا دیروقت و صبحم زود پاشدم، یه پاورپوینت توپ و خوشگل و خوش رنگ درست کردم واسش که ذوق کنه:))
واااای که چقددد ذوق کرد! قبل کلاس قول گرفت که سر کلاس در دسترس باشم و وقت تدریس کمک کنم. تمام مدت کلاس مجازی داشت از روو محتوای من درس میداد و تاییدشون میکرد و از من میخواست روو خط باشم و حرف بزنم.
من صحبت کردن رو خیلی دوس دارم اما شرایطم خیلی سخت بود.
این حرکت امروز رسماً یه جور تیر خلاص بود و حس میکنم کاملا از کلاس جدا شدم:| بعضی وقتا خیلی عصبانی میشم از اینکه دوسم ندارن!
من ای که همیشه و همه جا پُزِ محبوبیتمو میدادم!!! حالا توو کلاسی ام که سایه مو با تیر میزنن و کاملا میبینم ک چقد حالشون ازم بهم میخوره:|
و منم همینقد حالم ازشون بهم میخوره:|
برچسب : نویسنده : gonbade-kaboodo بازدید : 138